آقا خامنه ای

بيشتر ما، در طول 20 سال گذشته كه آيت الله خامنه اي رهبري انقلاب را در دست داشته و پيش از آن نيز در مقام رييس جمهوري و ديگر سمتها، ايفاي نقش كرده اند، از طريق ديدگاهها، سخنرانيها و برخوردهاي ايشان در مجامع عمومي و سفرهاي مردمي، چهره رسمي رهبر معظم انقلاب را به خوبي شناخته ايم، اما كمتر ديده شده است كه از پشت پرده زندگي رسمي ايشان مطلبي منتشر شود.
روزنامه جام جم از طريق ويژه نامه "تداوم آفتاب" كه به تازگي به مناسبت بزرگداشت آغاز بيستمين سال رهبري حضرت آيت الله خامنه اي انتشار يافته، براي يافتن پاسخ پرسشهاي فوق به سراغ حجت الاسلام والمسلمين "احمد مروي" رفته و پاسخهايي جالب گرفته است.
وي از دوران نوجواني با حضرت آيت الله خامنه اي آشنايي و ارتباط نزديك دارد و از 19 پيش تاكنون نيز در مقام معاون ارتباطات حوزه اي دفتر مقام معظم رهبري، از نزديك واقعيتهاي زندگي ايشان را ديده است.
از آنجا كه مجموعه "تداوم آفتاب" ، در برگيرنده ابعاد مختلف شوون رهبري در عرصه فرهنگ، سياست، اقتصاد و ... است، اين ويژه نامه به طرح بخشهاي كمتر گفته شده در باره زندگي رهبر معظم انقلاب نيز توجه كرده و جزييات زندگي شخصي و سلوك حكومتي آيتالله خامنهاي را از حجت الاسلام والمسلمين مروي، جويا شده است.
اين مصاحبه خواندني را پيش رو داريد:
آقا مصطفي آقازاده
بزرگ آقا همان سال اول ازدواجشان كه طلبه قم بودند الان هم قم هستند
خانهاي اجاره كرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را يك
روز براي ناهار دعوت كردند. ما رفتيم منزل ايشان. يك سال از ازدواج ايشان
نگذشته بود، ماههاي اول ازدواج ايشان بود. ما هم يك گلدان معمولي خريديم و
رفتيم كه دست خالي نرويم. من واقعاً تعجب كردم كه آيا اين خانه، خانه يك
تازهداماد است؟! حالا نه خانه فرزند رهبر انقلاب و مقام اول كشور، حتّي
خانه يك تازهداماد هم اين نيست. يعني يك خانه تازهداماد، بالاخره يك
زرق و برقي دارد؛ تا مدتها اين زرق و برق خانه تازهداماد و خانه تازه
عروس، هست. من توي خانه اينها، واقعاً همان زرق و برق معمولي يك
تازهداماد و يك تازه عروس را نديدم. بسيار زندگي معمولي، دوتا فرش ماشيني،
آن هم نه سه در چهار چون من دقت داشتم به اين چيزها. دور و بر خودم را
نگاه ميكردم. حواسم بود و تا آنجا كه ميتوانستم، رصد ميكردم اوضاع و
احوال خانه را. دو تا فرش شش متري انداخته بودند، دور خانه هم موكت بود و
دو سه تا پشتي ابري معمولي، نه مبلماني، نه زرق و برقي! زندگي ساده و خوبي
در آقازادههاي ايشان سراغ داريم.
با
توجه به اين كه مقام معظم رهبري هم رهبرند و هم مرجع تقليد، طبعا مسائل
مالي زيادي در پيرامون ايشان وجود دارد از جمله وجوهات شرعي. اگر مصاديقي
را سراغ داريد كه از حساسيتهاي آقا براي حفظ بيتالمال يا درست هزينه شدن
وجوهات حكايت دارند، براي مردم بيان فرماييد.
اداره
زندگي ايشان عمدتاً يعني آن قدر كه من اطلاع دارم كه تا حدي دقيق است
بيشتر از نذوراتي است كه مردم در مورد حضرت آقا انجام ميدهند. نذورات
ميآيد. براي امام هم (رضوانالله تعالي عليه) خيلي نذورات ميرفت. براي
حضرت آقا هم نذورات زياد ميآيد كه نذر شخصي آقا ميكنند كه آقا، زندگيشان
عمدتاً از همين نذورات اداره ميشود و از بيتالمال و از دفتر استفاده
نميكنند. از وجوهات كه اصلاً هيچ استفاده نميكنند. عمدتاً همين نذورات
است.
آقازادههايي كه در دفتر هم كار ميكنند و مسئوليت دارند، حقوقي دريافت نميكنند؟
نه،
آقازادهها در دفتر مسئوليتي ندارند. فقط در نشر آثار همكاري دارند والاّ
هيچ كدام از آقازادهها مسئوليتي ندارند. جايي هم مشغول نيستند. ممحّض در
درس و كار طلبگي هستند. درس ميخوانند و انصافاً هم درسشان خيلي خوب است.
خيلي خوب پيشرفت كردهاند. خود آقا مصطفي كه الان سطوح عاليه را در قم
تدريس ميكنند. ايشان مكاسب و كفايه در قم تدريس ميكنند.
من حالا دو خاطره
عرض بكنم. يك بار با هواپيما در خدمتشان بوديم، مشهد مشرف ميشديم. خوب،
پذيرايي هواپيماها، بالاخره در آن پروتكلي كه نوشته شده، هواپيماهاي خاص
مسؤلان، پذيراييشان مقداري مفصّلتر از هواپيماهاي معمولي است. يك مقدار
ميوه هم ميگذارند. يك مختصر آجيل هم ميگذارند. يك مقدار شيريني هم
ميگذارند. ما يك بار در هواپيما بوديم، براي حضرت آقا آوردند، جلوي ما هم
گذاشتند - همان سينيهايي بود كه داخل سيني، اين چيزها را گذاشته بودند در
خدمت يكي از دوستان دفتر هم بوديم. ديديم ايشان نميخورند. خود آقا هم
خيلي كم. بعد فرمودند كه من پول اين را از خودم كنار گذاشتم، شما مصرف
كنيد، نگران نباشيد. بعد از آن هم ديگر حضرت آقا فرمودند كه پذيرايي
هواپيماي ما هم، مثل پذيرايي هواپيماي مسافربري باشد. نبايد هيچ چيزي اضافه
باشد. الان گاهي در سفرهاي استانها در خدمتشان هستيم، پذيرايي كمتر از
همان پذيرايي هواپيماي مسافربري است. هيچ چيزي بيشتر در آن نيست. از اين
نظر ايشان مقيّدند.
همين چندي قبل، يكي از دوستان دفتر گفتند حضرت
آقا مبلغ زيادي را دادند و فرمودند اين را جزو پولهاي دفتر قرار بدهيد. از
پول شخصي خودم هست. جزو پولهاي دفتر بگذاريد. براي استفادههايي كه ما از
امكانات ميكنيم، گاهي تلفني و گاهي از امكانات بيتالمال كه استفاده
ميكنيم.
نوعاً پذيرايي آقا ديگر همه جا معروف است، يك رقم غذا،
يك رقم خورش. آقازادههاي ايشان مراسم عروسي كه داشتند، ما هم دعوت
بوديم. در همين دفتر، چند نفري را دعوت كردند، بستگانشان و چند نفر هم
همين دفتريها مراسم ايشان، هيچ كدام در تالار و مفصل نبوده است. در همين
دو سه تا اتاقهاي دفتر بوده است. يادم هست يكي از همين جلسات مهماني
هميشهاش همين جوري بوده، اين سه چهار تا عروسيهايي كه داشتند، ما شركت
كرديم ميوه، همان ميوه فصل، آن هم دو رقم. مثلاً سيب و خيار. آن هم نه
اينكه ديس بچينند بلكه توي بشقاب، يك خيار و يك دانه سيب. با يكي از دوستان
دفتر بوديم. گفت اين مجلس ختمهاي تهران، بيشتر از مجلس عروسي پسران حضرت
آقا پذيرايي ميكنند. آنها باز يك شيريني، چيزي هم ميآورند. حلوا هم
ميآورند. ميبرند دور ميگردانند. باز دو سه رقم ميوه ميگذارند. اينجا
حلوا هم نيست، شيريني هم كه همين يك شيريني دانماركي و يك سيب، يك خيار.
بيشتر هم نميشود خورد!
هيچ وقت من نديدم سر سفره ايشان، چه جلسات
عمومي، چه مهمانيهاي خصوصي، حتي دو نفر، سه نفر، من نديدم كه دو رقم خورش
سر سفره ايشان باشد. شبها كه حاضري است. مهمان داشته باشند، نداشته باشند.
يك شب يادم هست خدمت حضرت آقا بوديم. سفره انداخته بودند، آقاي هاشمي
شاهرودي، رئيس قوه قضائيه هم مهمان آقا بودند. نان و پنير و سبزي، يك مختصر
هم سوپ خيلي رقيق، فقط همين. برنامه شبشان يك غذاي خيلي سبك و خيلي ساده
است.
خلاصه، در مهمانيهاي ايشان توفيقي پيدا كرديم، همسفره با
ايشان بوديم و سعادتي داشتيم، چه جلسات عمومي در حسينيه، يا در منزل ايشان
يا جاي ديگر، يك رقم غذا، يك رقم خورش. من واقعاً تا حالا دو رقم نديدهام
و ايشان مقيّدند به اين جور قضايا.
حالا مطالبي در مورد مرجعيت و
وجوهات عرض كنم كه آقا از وجوهات هيچ استفاده نميكنند. بحث مرجعيت هم
واقعاً خودش يك بابي است. چون من از نظر كاري هم در اين حوزه بيشتر انجام
وظيفه ميكنم، ميتوانم با تمام وجود، با اطمينان كامل عرض كنم كه حضرت آقا
هيچ رغبتي به مسئله مرجعيت و اين جور مسائل ندارند. همان جور كه در
تلويزيون امسال، ايّام سالگرد رحلت امام (رضوانالله تعالي عليه)، تلويزيون
برنامه خوبي نشان داد.
مجلس خبرگان و موضعگيري خود آقا نسبت به
رهبريشان و اينهايي كه نشان دادند براي مردم ما خيلي جالب و ديدني بود.
البته ما شنيده بوديم ولي فيلم آن را نديده بوديم. من اين را ميتوانم
بگويم همان جوري كه حضرت آقا در مورد رهبري هيچ رغبتي نداشتند، بلكه
استنكاف ميكردند و قبول نميكردند و بر ايشان تحميل شد، در مرجعيت هم
واقعاً اين جور است. من هيچ رغبتي و هيچ استقبالي از ناحيه آقا نسبت به
قضيه مرجعيت نديدهام.
هر وقت هم ما در اين حوزه با ايشان صحبت كرديم،
جوابي از ايشان نگرفتيم و استقبال نكردند. خيلي راه ندادند كه ما با ايشان
صحبت كنيم براي رساله با اينكه الان براساس برآوردي كه ما داريم، شايد
مقلدين ايشان تقريباً در داخل كشور، در صدر مقلدين ديگر مراجع باشند. يعني
شايد بيشتر جمعيت از حضرت آقا تقليد ميكنند اما هنوز ما نتوانستهايم
ايشان را راضي كنيم كه رساله بدهند و هر وقت هم صحبت كرديم، به يك شكلي
شانه از بار اين قضيه خالي كردند و ما را به راههاي ديگري ارجاع دادند.
واقعاً تحت فشار هستيم، از طرف مردم مورد سؤال هستيم. رساله ميخواهند،
مسائل شرعي را ميخواهند، مقلّد هستند. بالاخره آقا را پذيرفتند. كسي هم
آقا را تحميل نكرده است، خودشان انتخاب كردهاند. خوب، بايد راه را باز
كنيم. ولي ديديم آقا راه را باز نميكنند. استقبال نميكنند.
اين
خاطره را هم عرض بكنم. براي مرحوم آيتالله العظمي گلپايگاني كه فوت كردند،
حضرت آقا مجلس ختمي در قم گرفتند مسجد اعظم و يك مجلس ختمي هم در تهران
مدرسه عالي شهيد مطهري آنجا يكي از آقايان منبر رفتند. بخشي از صحبت
ايشان راجع به مرجعيت آقا بود. بالاخره ايشان خواست در آن فضا، بعد از فوت
مرحوم آيتالله العظمي گلپايگاني، مرجعيت آقا را جا بيندازد. بعد كه آمديم
بيرون، آقا فرمودند كه عجب منبر بدي ايشان رفت! كه فهميدم آقا حقيقتاً
ناراحت شدهاند، به خاطر اينكه اين جوري صحبت شده است .
يك وقت يكي
از آقايان به ما گفت: بالاخره در خارج از كشور، مرجعيت را به رساله
ميشناسند، مثلاً كشورهاي خليجفارس و كشورهاي عربي، مرجع را به رساله
ميشناسند. مرجع، هر چقدر هم ملاّ باشد، اگر رساله نداشته باشد، اينها او
را نميتوانند بپذيرند و الان بسياري از شيعيان كشورهاي خليجفارس، مقلّد
آقا هستند و وجوهات خوبي هم ميدهند. ما به زعم خودمان خواستيم روي همان
درك و فهم محدود خودمان، يك جوري حضرت آقا را تحريك كنيم كه رساله بدهند.
من عرض كردم كه بسياري از مقلدين شما، از اين شيعيان كشورهاي خليجفارس
هستند و اينها وجوهات خوبي هم ميدهند، اگر رساله ندهيد، اينها از شما
برميگردند، به كس ديگري مراجعه ميكنند، وجوهات هم ديگر نميدهند.
حضرت آقا فرمودند
كه خوب، وجوهات ندهند. ميدهند به يك مرجع ديگر. آن مرجع ديگر هم شهريه
ميدهد و در اختيار طلبهها قرار ميدهد. مگر بنا است همه خيرات به دست ما
انجام بشود. ديگران هم خيرات انجام بدهند. اين وجوهات توي جيب من كه
نميرود. براي من كه نيست. اين مالِ طلبهها است. حق اين طلبهها است. به
بنده ندهند، به يكي ديگر ميدهند. به يك مرجع ديگر ميدهند. او هم ميدهد
به طلبهها. مگر بناست همه كارهاي خير از طريق من انجام بشود!
يا
راجع به همين وجوهات كه عرض كردم هيچ وقت حضرت آقا استفاده نكردهاند و
عمدتاً هم خرج طلبهها و شهريه طلبهها ميشود، بارها فرمودند كه هر وقت هر
چقدر داريد، بدهيد، نگه نداريد.
اين را بگويم كه واقعاً وضع
معيشتي طلبهها خوب نيست. شهريه يك طلبه كه مراتب عالي حوزه را دارد طي
ميكند زن دارد، بچه دارد و همه مراحل امتحانات حوزه را طي كرده است در
قم، حداكثر دويستوهشتاد تومان است و در شهرستانها و استانها از صدوپنجاه
تومان تجاوز نميكند، بلكه پايينتر از صدوپنجاه تومان است. اينها را من
دلم ميخواهد مردم بدانند.
بعضي از مردم ما، بعضي از مسئولين را كه
روحاني هستند، ميبينند، بعد فكر ميكنند همه روحانيون اين جوري هستند.
نه، آن كسي كه حالا مسئول است، اگر درآمدي دارد، مربوط به حقوق طلبگياش
نيست، اين حقوق آن مسئوليت و آن كار و مديريتش است و ربطي به طلبگياش
ندارد. چند درصد از روحانيون ما مگر شاغل هستند؟ يك درصد هم شاغل نيستند،
خيلي كمتر از نيم درصد شاغل هستند. خوب اينها كه شاغل هستند، حقوقي
ميگيرند. اين حقوق مديريت و شغلش است، مثل بقيه مردم كه شاغلند و حقوق
ميگيرند. اين ربطي به لباس طلبگي ندارد. البته گاهي به مناسبتهاي ماه
مبارك رمضان، يا ماه محرم و اينها، منبر و تبليغ، يا كار نويسندگي و كار
تحقيقاتي هم دارند كه آن هم باز همه را شامل نميشود. يعني ما ميتوانيم
عرض كنيم كه بيش از نيمي از روحانيون ما با همين حقوق دويستوهشتاد تومان
در قم و در استانها كمتر از صدوپنجاه تومان، زندگي ميكنند! واقعاً بسيار
وضعيت اسفباري دارند و مردم ما هم اطلاع ندارند كه روحانيون در چه وضعيتي
هستند.
«عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه
مند و مشوّق بودند».
آيت الله خامنه اى که از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع
بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت
عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ
حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد
يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را
پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى
ايشان به مشهد باز گشتند.
در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس
برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و
سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و
افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم
قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد
امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و
آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما
روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه
زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.